چرا بعضیا توانایی فراموش کردن اتفاقات بدی که واسشون افتاده رو ندارن؟

و همون بعضیا هر چند وقت یکبار مورد هجوم خاطرات همون اتفاق ها قرار میگیرن و از خودشون میپرسن چرا.

و این چرا انقدر پرسیده میشه که دیگه معنی خودش رو از دست میده. و این حس افتضاح اینکه همه چی تقصیر خودت بوده گوشتت رو میجوه و زبون میکشه روی استخونت. مهم نیست چقدر بهش اهمیت بدی یا نه. همیشه هست و همیشه هم میمونه. 

 

همیشه به کسایی که زود با یه چیزی کنار میومدن و یه مدت بعدش حتی یادش نمیومد چه اتفاقی افتاده حسودی میکردم. 

ولی خب. همه ی آدما یه چیزی دارن که حتی اگه بخوان هم نمیتونن فراموشش کنن. تا آخر عمرشون باهاشون میمونه و جزئی از وجودشون میشه. 

الان که دارم اینو مینویسم ناراحت نیستم. دارم فکر میکنم تا شاید یه  چیزی یادم بیاد ولی مغزم خالیه. 

و این خیلی خوبه. 

بعد از چندین روز یا هفته حتی! مغزم خالیه و نمیدونین این سبک بودن بعد از یه مدتی که حکم یه وزنه ی ده کیلویی رو داشت چه حس خوبیه.

یه بخش از این حسی که الان دارم بخاطر وجود آدمای اطرافمه. کسایی که بودن و موندن و کسایی که تازه اضافه شدن و میدونم که قراره بمونن. 

و یه بخش ازش به خودم برمیگرده. این قرنطینه و تنها بودن باعث شده حس خیلی بهتری به خودم داشته باشم. 

نیاز داشتم که یه مدت طولانی فقط خودم توی دنیام باشم و اتاقم. و الان که همچین اتفاقی افتاده توی روحیم خیلی تاثیر گذاشته. 

من از تنهایی انرژی میگیرم. جمع رو نمیتونم برای یه مدت طولانی تحمل کنم.

و الان هم از موضوعش که شروعش کردم خارج شدم و دارم چرت و پرت میگم !


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ادیب نگار- انجام پایان نامه دکتری و ارشد ، پروپوزال نوروز ۹۹ با هدایای تبلیغاتی ویژه سامانه ی تبلیغاتی درج آگهی رایگان LED Ceiling Lights Manufacturers دکترغلامرضاپناهنده متخصص کودکان ونوزادان-فوق تخصص ریه کودکان آموزش مقدماتی کامپیوتر فوتبال شهرچهاربرج تیک تیستر